من یکساله تو عقدم خونواده ام تلاش میکنن زودتر عروسی بگیریم چون برادر کوچیکترمم تو عقده ولی چون سربازه میخوان اول من عروسی بگیرم اما خونواده همسرم به دلایل خودشون نمی‌خوان بعد گذشت یکسال از عقدمون عروسی بگیریم حالا شایدم مسئله مالی باشه ولی بخاطر بالا بودن سنمون خونوادم اصرار دارند زودتر عروسی بگیریم ولی تو آخرین جلسه ای که خونوادم با خونواده خانمم داشتن به جرو بحث کشیده شد و خونواده خانمم هم گفتن تا یکسال دیگه هم دخترمونو نمیدیم حالا من موندم چکار کنم که همسرم ازم دور شده و بهم گفته من دیگه خونتون نمیام چون خونوادم یکبار در مورد قضیه عروسی بهش گفتن که چرا خونوادت آمادگی پیدا نمیکنن که عروسی بگیرن و خانمم هم ناراحت شده میگه دیگه خونتون نمیام الان گناه من این وسط چیه؟ خانمم ازم میپرسه بنظرت ما به درد هم میخوریم یعنی این سوال معنیش این نیست که زندگی مشترکمون نا امیده؟ بعد 33سال تن دادم به ازدواج این حقم نیست واقعا دیگه انگیزه زندگی ندارم شبا خوابم نمیبره بخاطر حرف همسرم که در مورد به درد خوردن هم حرف زد من کجا احساس امنیت کنم که همسرمو از دست نمیدم؟ یعنی فکر جدایی اذیتم میکنه زندگی پوچ میشه برام